تا بوده اینطور بوده که گفته اند جنگ مال ادم بزرگ هاست.جنگ چیز های حال بهم زن دارد.جنگ چیز های درد آور دارد و از این دست حرف ها، ولی خوب جنگ ما که هر جنگی نبود، اصلا داستان ما با کل دنیا توفیر میکند.

حتی میشود گفت که داستان جنگ ما بیشتر عاشقانه بود تا حماسی. جنگ ما هم درد داشت ولی خوب جنس دردش فرق میکرد،داستان جنگ ما "ما رایت الا جمیلا" بود.

 حالا شما اگر میخواهید یک روایت ناب از داستان عاشقانه نوجوان های هم سن و سال دهه شصتی تان بخوانید باید بروید سراغ کتاب "سفر به گرای 270 درجه" .

داستان به صورت اول شخص روایت شده.یعنی شما همان اول کار میروید تو جلد ناصر،تازه یک رفیق خیلی صمیمی به اسم علی هم دارید

اینقدر همه چیز واقعی نوشته شده و دیالوگ ها قابل لمس است که حتم دارم با سوت خمپاره ها شما هم سرتان را موقع خواندن کتاب کمی خم میکنید!


حتم دارم وقتی گردان ناصر و رفقا دارد از روی کانال ماهی عبور میکند شما هم از بوی ماهی های گند زده حالتان بهم خواهد خورد.درست مثل من!

میدانم که شما بچه های درس خوانی هستید ولی خب راستش آقا ناصرِکتابمان خوب حواسش پی درس هایش نیست.یعنی نمیتواند درست و حسابی بنشیند پای درس و مشقش.راستش چند تا تجدیدی هم دارد.اخر میدانید چرا؟راستش اقا ناصر ما عاشق شده است! پس بخوانید این داستان عاشقی اقا ناصر را..

 

 

پ.ن: مبادا که تابستان تمام شده شما کتاب خواندن را زمین بگذارید. از همین روز های اول یک برنامه ی درست و حسابی بگذارید برای کتاب خواندنتان. بگذارید وسط حجم انبوه ریاضی و فیزیک و شیمی و زیست به کله تان هم کمی از هوای تازه کتاب های خوب بخورد.خیلی خوب میشود که هر شب موقع خواب 10 صفحه از یک کتاب خوب را بخوانید.اصلا میتوانید کتاب ها را با خودتان به مدرسه ببرید و به رفقایتان هم نشان بدهید شاید آنها هم خوششان بیاید.


نویسنده:علیرضا احمدی