همیشه بینِ دوستان و آشنایانِ ما آدم هایی هستند که کارهای عجیب و غریبی میکنند. مثلا سالی یک بار گوشی تلفن همراهشان را عوض میکنند، یا از لوازم و التحریر خاص و خیلی گران قیمت استفاده می کنند.

آدم هایی که میدانند اجناسِ ارزان تر و بهتری برای استفاده هست، ولی باز اصرار دارند که جنس گران تر را خریداری کنند. این آدم ها در مهمانی های عید و دید و بازدید هایی که این روزها خیلی باهاش درگیر هستید بیشتر به چشم میایند. مثلا کت و شلواری که قیمتش با یه ماشین دست دوم برابری میکند یا روسری ای که میشود با پولِ آن شامِ یک خانواده ی پنج نفری را تامین کرد. کفش هایی که با تنهایی هزینه ی تحصیلِ ابتدایی یک کودک بی سرپرست است و ... .

گاهی ما هم دوست داریم مثلِ آنها باشیم. کیف و کفش های گران قیمت. روسری های ابریشمیِ براق و لباس هایی که فقط دیدنش دلمان را آب می کند، چه رسد به پوشیدنش.

اما آیا واقعا پوشیدن و داشتن و دست گرفتنِ همچین وسایلِ گرانقیمتی ضروری ست؟ نمیشود با یک دفترِ معمولی به مدرسه رفت یا با یک کفش ارزان قیمتِ تولیدِ داخل مهمانی های عید را گذراند؟

بیایید کلیشه نباشیم. خودمان باشیم، اندکی عاقل تر از بقیه. فکر کنیم با نصفِ هزینه ی هر کفش یا کیف یا لباس چه کارِ بهتری میشود کرد؟ چند گرسنه را میشود سیر کرد و هزینه ی تحصیلِ چند نفر را فراهم کرد؟ بیایید به جای اینکه فکر کنیم کیف و کفش و لباس و مداد و دفترمان چه جنسی و چه مارکی هستند و به چه قیمتی خریده شده اند، ببینیم خودمان چقدر می ارزیم؟


نویسنده:ملیکا مشتاقی