۳ مطلب با موضوع «از آسمان» ثبت شده است

از آسمان: چه کسی میخواهد عزیز شود؟

کسى که عزت می‌‏خواهد، پس عزت، همه از آنِ خداست.

خیلی از کارهای روزانه ما، تلاش‌های ما توی زندگی، از سرِ آن است که دوست داریم عزیز بشویم. به آبرو و اعتباری برسیم. توی چشمِ خلایق کم و پست و حقیر جلوه نکنیم. درس می‌خوانیم، کار می‌کنیم، پول درمی‌آوریم، لباسِ خوب می‌پوشیم، خانه‌ی خوب، ماشینِ خوب، شغل خوب، همسر و بچه‌های خوب... دوست داریم بقیه هم ببینند و به ما به دیده‌ی تحسین نگاه کنند. به هر دری می‌زنیم و هر تلاشی می‌کنیم تا سرِمان را بالا بگیریم میان خلق خدا. بعد این وسط، اگر لطمه‌ای بخورد به این داشته‌هایمان، دیگر انگار همه‌ی آن عزت و آبرویمان را باخته‌ایم.

بعضی‌ها اما عزت و اعتبارشان را از پول و خانه و ماشین و مدرک نمی‌آورند. هیچ‌کدام از این‌ها را هم ندارند اما توی چشم خلایق عزیزند، معتبرند. قرآن یادِمان می‌آورد که اگر دوست داریم عزیز باشیم، باید به منبعِ واقعی‌اش مراجعه کنیم. به کسی که همه‌ی عزّت، مالِ اوست. به کسی که عزیز شدن و ذلیل‌شدن در دست اوست.

بعضی‌ها اعتبار و آبرویشان خداست، عزیزشدن‌شان مالِ آن است که به خدا وصل‌اند. تویِ دل مردم محترم و دوست‌داشتنی‌اند بی‌آن‌که داشته‌ی دنیاییِ ویژه‌ای داشته باشند. خدایی که وعده داده اگر حسابِ خودتان با من را صاف کنید، رابطه‌تان را با من اصلاح کنید، من خودم تضمین می‌کنم که رابطه‌ی شما را با مردم اصلاح ‌کنم، درست ‌کنم،  حتی بالاتر از این؛ توی قرآنش(مریم/96)  وعده داده که محبتّ اهل ایمان و عمل را توی دل‌ها می‌اندازد. آن‌ها را پیشِ مردم عزیز و دوست‌داشتنی می‌کند. خدایی که بلد است توی قلب‌ها نفوذ کند، خدایی که بلد است ذهنیت‌ها را، محبت‌ها را، علاقه‌ها را تدبیر کند، مدیریت ‌کند.


بسمِ الله الرّحمنِ الرّحیم
مَنْ کانَ یُریدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمیعاً



نویسنده:مریم روستا

  • کاغذ رنگی
  • شنبه ۱۰ مهر ۹۵

از آسمان: کتابی برای خودِ تو

باورندارم که این قرآن فقط کتابی باشد از گفتگوهای تو و عبدِ امینَ‏ت احمد صل الله علیه وآله وسلم والسلام.

آنجا که گفته‏ ای "ای جامه بر خود پیچیده!" می‏دانستی که ما آدم‏ها یک روزهایی جامه ‏ی غم بر تن می‏کنیم، جامه‏ ی اندوه‏، اسمش را می‏گذاریم زانویِ غم و می‏نشینیم یک گوشه‏ ای و کز می‏کنیم تا یکی بیاید بالاخره نگاهمان کند و دستمان را بگیرد و بلندمان کند. ما آدم‏ها زیاد منتظرِ شب می‏شویم که بیاید و بتوانیم اشک‏ هایمان را حواله‏ ی بالشی کنیم ما آدمها دوست‏داریم برایمان نامه بنویسند، با ما حرف بزنند، به یادمان باشند. ما آدم‏ها دوست‏ داریم یکی باشد. یکی باشد مثلِ تو. مثلِ تو که فکرِ همه جایش را کرده‏ا . برایمان نوشته ‏ای، گذاشت ه‏ای کنار که شب‏های دل‏تنگی بخوانیم .

یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ* قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا* نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا* أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا * [1.2.3.4 مزمل]


نویسنده:ملیکا مشتاقی

  • کاغذ رنگی
  • شنبه ۲۰ شهریور ۹۵

از آسمان:تو تنها نیستی

دقیقا همان لحظه‏ هایی که زندگی افتاده رویِ شیب تند و دارد می‏رود پایین و پایین و پایین تر تا برسد به تهِ دره‏ای که نامش مرگ است، مرگِ آرزوها مرگِ رویاها مرگِ همه چیز.

دقیقا همان جایی که با سرعتِ خیلی زیادی داریم زخمی می‏شویم و سقوط می‏کنیم، دقیقا همان لحظه‏ هایی که فکر می‏کنیم ای کاش پرواز بلد بودیم تا خود را از این مهلکه‏ ی جانکاه نجات دهیم. دقیقا همان لحظاتی که آرزو می‏کنیم ای کاش در این سقوط تنها نبود.  یک دستی میشود شاخه‏ ی درختی و از دلِ کوهِ سختی بیرون میاید و گوشه‏ ی پیراهنمان را به خود می‏گیرد.

آویزان که می‏مانیم میانِ زمین و هوا ، کمی که حس تعلیق را حس می‏کنیم. عجالتا سر بلند کرده و و در آرامشی میانِ ماندن و رفتن رو به آسمان نگاه می‏کنیم و با افتادنِ اولین قطره‏ ی اشک حس می‏کنیم که زمینِ زیرِ پایمان کمی بالا آمده و با نوک انگشتِ پایمان بازی می‏کند. خدا حتی وقت‏هایی که به یادش نیستیم هم تنهایمان نمیگذارد.



نویسنده: ملیکا مشتاقی


+ لطفا همکاری با کاغذرنگی را ببینید!



  • کاغذ رنگی
  • سه شنبه ۱۶ شهریور ۹۵
آمده ایم تا کنار هم باشیم
از هم حرف های خوب یاد بگیریم
به هم کتاب های خوب معرفی کنیم
با هم فکر های بزرگ کنیم
کارهای قشنگ را کلید بزنیم
آمده ایم تا با کمک خدای بزرگ به روز های قشنگ نوجوانی مان رنگ های تازه ای بزنیم.

سلام:)
نویسندگان همراه کاغذ رنگی